پایگاه مقاومت بسیج حضرت امام خمینی(ره)روستای شیرآباد -طبس گلشن
دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:, :: 12:2 قبل از ظهر ::  نويسنده : علی آذرنیوشه

عكسهاي فوق العاده زيبا و استثنايي از حرم امام رضا(ع)

عكسهاي فوق العاده زيبا و استثنايي از حرم امام رضا(ع)

عكسهاي فوق العاده زيبا و استثنايي از حرم امام رضا(ع)

عكسهاي فوق العاده زيبا و استثنايي از حرم امام رضا(ع)

عكسهاي فوق العاده زيبا و استثنايي از حرم امام رضا(ع)

عكسهاي فوق العاده زيبا و استثنايي از حرم امام رضا(ع)

عكسهاي فوق العاده زيبا و استثنايي از حرم امام رضا(ع)



دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:, :: 11:59 قبل از ظهر ::  نويسنده : علی آذرنیوشه

زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

 

مقدمه:

امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

 

نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند."

یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

 

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.

 

تولد امام:

حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لااله‌الاالله" را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت."(2)

 نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)

 

زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند."

 

امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

 یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا می‌دانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد."

 

اوضاع سیاسی:

 مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

 ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

1-      پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

2-      پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

 مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می‌کردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستند و این، بر اثر ستم‌ها و نارواییها و انواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند، زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

 او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

 

سفر به سوی خراسان:

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

 

حدیث سلسلة الذهب:

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."

 این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

 

ولایت عهدی:

باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."

 

جنبه علمی امام:

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که  شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

 "برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام می‌باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

 رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، می‌گوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی‌شد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی می‌آوردند و مسائل دینی خود را از امام می‌پرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ می‌گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می‌فرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»

 

اخلاق و منش امام:

خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.

 یکی از یاران امام می‌گوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شبها کم می‌خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی‌کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد."(5) یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم."(7)

 شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)

 مردی از اهالی بلخ می‌گوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است."(9)

 یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی می‌فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."»(10)

 یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجی راه را تمام کرده‌ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‌ام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی."

 آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم."(11)

 امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی‌کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می‌داشتند.

 یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می‌گوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه‌ای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک می‌کند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کرده‌اید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم می‌پذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفته‌ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می‌دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می‌کند مزدش را کم داده‌ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده‌ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ می‌فهمد که بیشتر پرداخته‌ای و سپاسگزار خواهد بود."»(12)

 خادم حضرت می‌گوید: «روزی خدمتکاران میوه‌ای می‌خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بی‌نیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»

 

مختصری از کلمات حکمت‌آمیز امام:

امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است."

امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی می‌ماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر می‌باشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."

امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است."

امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است."

امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است."

 

شهادت امام:

 در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخن‌های دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخن‌هایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.

 

تدفین امام:

به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.



دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:, :: 11:57 قبل از ظهر ::  نويسنده : علی آذرنیوشه
زندگانی مادر ثامن‌‌الحجج-3
ماجرای ولادت امام رضا(ع) از زبان مادرش/لقبی که امام کاظم(ع) به همسرش داد

خبرگزاری فارس: نجمه خاتون مادر امام رضا(ع) درباره ولادت فرزندش این‌چنین می‌گوید: وقتی آن فرزند را به دنیا آوردم، او در همان لحظه اول، دست خود را بر زمین نهاد و سر مبارکش را به سمت آسمان بالا برد و آن‌گاه لب‌های مبارکش حرکت کرد.

خبرگزاری فارس: ماجرای ولادت امام رضا(ع) از زبان مادرش/لقبی که امام کاظم(ع) به همسرش داد
 

 

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، به مناسبت سالروز ولادت ثامن‌الحجج(ع) و دهه کرامت با حجت‌الاسلام والمسلمین حمید احمدی جلفایی نویسنده کتاب نجمه خاتون(س)، درباره شخصیت و زندگانی مادر امام رضا(ع) گفت‌وگویی را ترتیب دادیم که بخش پایانی آن در ادامه می‌آید:

 

* مادرشوهر بانو تکتم لقب «مصفاة» را از امام معصوم خود دریافت کرده بود

 

*هنگامی که بانو تکتم وارد خانه امام(ع) شدند، چه مقدار زمانی طول کشید تا ایشان به افتخار همسری امام موسی کاظم علیه‌السلام نائل آیند؟ در خصوص اینکه حمیده خاتون متولی امر تربیت ایشان می‌شوند هم توضیحاتی را ارائه دهید.

مقام علمی و معنوی حمیده خاتون، در عصر خود بی‌نظیر بوده است؛ به گونه‌ای که شوهرش امام صادق(ع)، لقب «مصفاة» را به او داده بود و در تفسیر آن فرموده بود که: «یعنی تصفیه شده از همه عیب‌ها و آلودگی‌ها همچون شمش طلا».

در خصوص مقام علمی و تسلط وی بر معارف دینی و مسائل اسلامی، عرض شد که مقام آن بانو به قدری بالا بود که امام صادق(ع)، همه زن‌های امت اسلامی را دقتی که سؤالی و یا مشکلی برای آنها پیش می‌آمد، به آن بانو ارجاع می‌دادند و همچنین آن حضرت، در نشر احادیث اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بسیار کوشا بوده‌اند.

و از اقبال خوش بانو تکتم، یکی آن بود که آن حضرت، از همان ابتدا ورود به منزل امام(ع)، در محضر بانوی عالمه و فقیهه و عارفه‌ای همچون حمید خاتون دانشجو شد و تا مدت‌ها قبل از ازدواج به امام کاظم(ع)، در مکتب تعلیم و تربیت آن بانوی مکرمه توشه‌های زیادی اندوخت.

چنان‌که از نقل شیخ صدوق در عیون‌الاخبار و برخی از منابع دیگر فهمیده می‌شود، گویا وجود نازنین امام کاظم(ع) پس از آنکه آن بانوی مخدره را به منزل خود آوردند، ‌ابتدا برای مدتی-که احتمال می‌رود چند ماه بیشتر طول نکشید- آن را به عنوان یک کنیز، به مادرشان حمیده خاتون تحویل دادند و پس از گذشت این مدت، بانو حمید خاتون، دوباره او را به آن حضرت بخشید و در واقع آن بانو را به عقد آن امام بزرگوار در‌آورد.

اینکه می‌گوییم این مدت فاصله، بیش از چند ماهی طول نکشیده است،‌ به خاطر این است که آن بانو، در سال 147 وارد مدینه شده است و در سال 148، امام رضا(ع) از آن بانو به دنیا آمد و مدت حمل امام(ع) نیز، به اندازه متعارف و طبیعی (یعنی همان نه ماه) بوده است، پس این مدت فاصله، نباید از دو یا سه ماه بیشتر طول کشیده باشد.

 

* زمانی که «حمیده خاتون» به تمجید «نجمه خاتون» پرداخت

 

*همان‌طور که اشاره کردید بعد از گذشت چند ماه ازدواج امام موسی کاظم(ع) و بانو تکتم انجام می‌شود، این پیوند آسمانی چگونه صورت گرفت؟

همان‌گونه که مرحوم صدوق، در حدیث شماره دوم از احادیث مرتبط با این موضوع (در کتاب عیون‌الاخبار) با سند معتبر خود از شخصی به نام «علی بن میثم» نقل کرده است، پس از آن که امام کاظم(ع) آن کنیز خوش اقبال را خریداری کرد و تحویل مادرش حمیده خاتون داد، روزی بانو حمیده خاتون، خطاب به فرزندش امام کاظم(ع) گفت: ای فرزندم، همانا من در شأن و منزلت، هیچ زنی را بهتر از «تکتم» در مدینه نمی‌شناسم و شک ندارم که به زودی از آن بانو، فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین انسان‌ها در روی زمین خواهد بود، پس تو با او ازدواج کن و حرمت او را مراعات کن.

به این ترتیب، آن بانوی مخدره و مکرمه، به عقد دائمی بهترین خلائق روی زمین یعنی امام هفتم شیعیان، امام کاظم(ع) در آمد و زندگی مشترک و پر افتخار خود را با آن حضرت، رسما شروع کرد.

البته در اینکه، آیا هنگام تزویج آن بانو، پدر بزرگوار امام کاظم(ع) یعنی وجود نازنین امام صادق(ع) هنوز زنده بودند یا نه؟ اطلاع خیلی صریح و دقیقی در دست نیست، ولی احوال و قرائن موجود در روایات، نشان می‌دهند که گویا آن حضرت در این هنگام، به شهادت رسیده بودند.

اما هر چند که آن بانوی مکرمه، از قید اسارت و کنیزی و نگرانی‌های مرتبط با آن، دیگر خلاصی یافته بودند و از طرفی دیگر، در مکتب تربیت و تعلیم بانو حمیده و در بیت سراسر نورانی و باصفای امام(ع) تقریباً به یک طمأنینه و سکینه قلبی بالایی رسیده بودند، ولی به دلیل موقعیت خاص زندگی امام کاظم(ع) و ظلم و فساد و آزارهای پی‌درپی حاکمان غاصب در حق این خاندان، این بانوی بزرگوار در معرض امتحاناتی دیگر، قرار گرفته بودند و در واقع، پس از شهادت امام صادق(ع)، هر چند برای مدتی بسیار کوتاه، برای آنکه خلیفه وقت، شورش‌های احتمالی علویان و شیعیان را فروکش کند، از ظلم و آزار و فشارهای خود کاست، ولی پس از مدتی کوتاه، به خاطر بیم از رویکرد علویان و شیعیان به سمت امام کاظم(ع) و بیعت‌های پنهانی با آن حضرت و به عبارتی دیگر، به خاطر ترس از موقعیت آن امام(ع)، دوباره به ظلم و ستم و فشار و اذیت خود ادامه داد.

از این رو باید گفت زندگی بانو تکتم در بیت امام(ع) از همان لحظه اول، با مشکلات زیادی همراه بود و در واقع آن بانو، از طرفی با صبر و استقامت در این سختی‌ها و از طرفی دیگر، با سعی بلیغ در خدمت به آن امام بزرگوار، روز به روز، به شأن و منزلت خود در نزد خداوند متعال می‌افزود.

 

*لطفاً ماجرای ولادت امام رضا(ع) را شرح دهید.

تقریباً پس از گذشت نه ماه از زندگی مشترک امام کاظم(ع) با آن بانوی مکرمه، سرانجام آن وعده‌ای که رسول اکرم(ص) و وجود نازنین امیرالمؤمنین(ع)، در عالم رؤیا به آن حضرت داده بودند محقق گشت و مولودی بسیار مبارک و نورانی که از همان ابتدای ولادت خود کرامات و معجزات الهی را به نمایش گذاشت، از آن بانو متولد شد.

بانو تکتم، در طول مدتی که به اولین فرزند خود امام علی‌بن موسی‌الرضا(ع) حامله بود، مدام معجزات و کرامات آن مولود را در رحم خود و سپس موقع تولد و بعد از آن در طول تربیت آن فرزند، با چشمان خود می‌دید و کاملاً فهمیده بود که این نوزاد و کودک نورانی، کاملاً با کودکان دیگر متفاوت است و به همین خاطر، بخت و اقبال بسیار بلندی در انتظار او نشسته است.

 

* شرح ماجرای ولادت امام رضا(ع) از زبان مادرش

او خود در روایتی (که مرحوم صدوق و بسیاری از مورخان دیگر آورده‌اند) گفته است: «لَمّا حَمَلْتُ بِابْنِی عَلِیٍّ، لَمْ أَشْعُر بِثِقْلِ الْحَمْلِ وَکُنْتُ أسْمَعُ فِی مَنامِی تَسْبیحاً وتَهْلیلاً وتَمْجیداً مِنْ بَطْنی فَیُفْزِ عُنی ذلِکَ ویُهَوِّلُنِی فَإذَا انْتَبَهْتُ لَمْ أسْمَعْ شَیْئاً»

موقعی که من به فرزندم علی(ع) حامله شدم، سنگینی حمل او را احساس نمی‌کردم و موقع خواب، صدای تسبیح (سبحان‌الله) و تهلیل (لااله‌الا‌الله) و تمجید (الحمدلله) او را از بطن خود می‌شنیدم و می‌ترسیدم، ولی وقتی بیدار می‌شدم، دیگر چیزی نمی‌شنیدم.

آن بانوی بزرگوار، با مشاهده این کرامات و معجزات، پیوسته روز شماری می‌کرد تا مدت حمل آن فرزند نورانی به پایان رسد و شاهد به دنیا آمدن آن مولود موعود باشد و طبیعتاً، وجود نازنین امام کاظم(ع) نیز، قبل از به دنیا آمدن آن فرزند، از شأن و منزلت آن مولود، برای آن بانوی مکرمه سخن گفته بود و به او وعده داده بود که چه مولود بزرگوار و صاحب منزلتی از وی به دنیا خواهد آمد.

به همین جهت، آن بانوی مخدره، بیش از هر مادر دیگری مواظب طفل خود در بطنش بود تا اندک آسیبی به وی نرسد و چیزی از نورانیت آن کاسته نشود، تا اینکه بالاخره در یازدهم ذیقعده سال 148 هجری قمری، اولین فرزند آن بانوی مکرمه یعنی وجود نازنین امام رضا(ع) دیده به جهان گشود و دل همه شیعیان و علویان را مملو از سرور کرد.

آن بانوی بزرگوار، خود در این زمینه گفته است: «فَلَمّا وَضَعْتُهُ عَلَی الأرْضِ وَاضِعاً یَدَهُ عَلَی الأرّضِ رَافِعاً رأسَه إلَی السَّماءِ یُحَرِّکُ شَفَتَیْهِ کَأَنَّهُ یَتَکَلَّمُ».

وقتی آن فرزند را به دنیا آوردم، او در همان لحظه اول، دست خود را بر زمین نهاد و سر مبارکش را به سمت آسمان بالا برد و آن‌گاه لب‌های مبارکش حرکت کرد، به گونه‌ای که گویا (با خداوند متعال) سخن می‌گفت.

 

* جمله‌ای که امام کاظم(ع) بعد از ولادت امام رضا(ع) به همسرش گفت

 

در این هنگام بود که امام کاظم(ع) با سرور و خوشحالی وارد زادگاه فرزند معصومی شد و خطاب به آن بانوی مکرمه، چنین فرمود: «هَنِیئاً لَکِ یَا نَجِمةُ، کَرَامَةَ رَبِّکِ»، ای نجمه، گوارا باد بر تو این کرامت پروردگار.

سپس آن بانو می‌گوید: آن‌گاه من آن طفل نورانی را در پارچه سفیدی پیچیدم و آن را به آغوش پدرش دادم و آن حضرت، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس از اطرافیان خود اندکی آب فرات خواست و لب‌ها و زبان مبارک آن مولود را به آب فرات تیمم فرمود و پس از آن دوباره آن فرزند را به من تحویل داد و فرمود: «خُذِیِه؛ فَإنَّهُ بَقِیَّةَ ‌اللهِ فِی أَرْضِهِ»، فرزندت را تحویل بگیر، که همانا او رحمت پایدار خداوند بر روی زمین است.

 

* لقب «طاهره»، مدال افتخار آن بانو از سوی امام(ع)

نقل شده است که وجود نازنین امام کاظم(ع) پس از به دنیا آمدن اولین فرزند خود- امام رضا(ع)- به بانو تکتم لقب «طاهره» را اعطا کرد و این در واقع، بهترین مدال افتخار او از ناحیه امام معصوم(ع) محسوب می‌شود که نشان از نهایت پاکی سیرت وی دارد.



دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, :: 1:54 بعد از ظهر ::  نويسنده : علی آذرنیوشه

haram13.jpg



دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, :: 1:19 بعد از ظهر ::  نويسنده : علی آذرنیوشه
هه کرامت، دهه اول ماه ذی‌العقده است و آغازش با ولادت حضرت معصومه (علیهااالسلام) و پایانش با ولادت حضرت ابوالحسن علی بن موسی‌الرضا(علیه السلام) می‌باشد. این دهه یادآور بسیاری از مطالب عالی و مفاهیم بلند و سازنده و ارزشمند است. دهه کرامت یادآور لطیف‌ترین علائق و مهر و وفاهای کم‌نظیر یک خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوی برادر است. مهر و وفایی که خواهر مهربان و دلداده را به هجرت وادار نموده و غربت و بیماری و مرگ در فصل جوانی را برای او آسان کرده است. مهربانی که جز در مورد امام حسین و حضرت زینب (علیهما‌السلام) سابقه ندارد. دهه کرامت تداعی کننده عزم و قاطعیت و اراده آهنین زنان بزرگ و بانوان والامقام و گرانقدر جهان می‌باشد. تمام مفاهیم سازنده‌ای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی می‌شوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و … است. دهه کرامت یادآور تحول آفرینی بانوان آسمانی است و این که می‌توانند رهبری دل‌های صدها میلیون مسلمان را در طی اعصار عهده‌دار بشوند. دهه کرامت یادآور زهرا و زینب (سلام‌الله علیهما‌السلام) است. تمام مفاهیم سازنده‌ای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی می‌شوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و … است. دهه کرامت یادآور تمام خوبی‌هاست. و یادآور جمال انسانی است. ذکر حکایتی در جهت شفا یافتن: جریان خانمی است که از یکی از شهرهای جنوبی آمده بودند به قم و مربوط به حدود ۷۰ سال قبل است. این خانم باردار بوده بعد از مدتی حس می‌کند که جنین حرکت ندارد. طبیب تشخیص می‌دهد که بچه در شکم مادر مرده است و نیاز به جراحی دارد. که در آن زمان جراحی اینقدر آسان نبوده و سختی‌های بسیار داشته است. آن زن و خانواده‌اش خیلی ناراحت شدند و نمی‌توانستند به جراحی تن بدهند. لذا زن و شوهر به عزم زیارت حضرت امام رضا (علیه‌السلام) و توسل به ایشان از شهرشان خارج می‌شوند. نتیجه که حضرت معصومه(علیهاالسلام) در انحصار گروه و افراد خاصی نیست هر کس، در هر جایی مشکلی داشته باشد به اذن خدا حل آن مشکلات در توان ایشان است. و سرمایه‌ای برای مسلمین و شیعیان هستند. در مسیر به قم می‌رسند و به زیارت حضرت معصومه (علیها‌السلام) می‌روند. زن می‌گوید به محض این که وارد صحن شدم حس کردم جنین در شکم حرکت کرد. بسیار خوشحال می‌شوند و نامه می‌نویسند به فامیل که ما به مشهد نرفته به برکت قبر منور حضرت معصومه(علیها‌السلام) بچه حرکت کرد. در جنبه مالی: این مسئله برای خیلی‌ها پیش آمد کرده است و به برکت حضرت مشکل‌شان حل شده است. خود من در اوائلی که به قم آمده بودم در فصل سرما و فقر بود. عصر پنج‌شنبه‌ای از مدرسه با دلتنگی بیرون آمدم. در اطراف حرم می‌چرخیدم. به نزدیکی در مسجد اعظم رسیدم. دم غروب بود و هوا به شدت سرد. جمعیت زیادی در آنجا نبود. در همان بین مردی جلو آمد و پس از سلام و علیک وجهی به من داد و رفت. و آن فرد را هم نشناختم. و این عنایتی بود که حضرت فاطمه معصومه (علیها‌السلام) به من کرد. در جنبه علمی و فرهنگی: جریان ملاصدرا، فیلسوف نامدار است. که حدود چهار سال در نزدیک قم زندگی می‌کردند و وقتی سوالات علمی برایش پیش می‌آمد به قم می‌آمد و متوسل به حضرت معصومه(علیها‌السلام) می‌شد و حل مشکل علمی و فلسفی خود را طلب می‌کرد و مشکل علمی‌اش حل می‌شد و می‌رفت . نتیجه که حضرت معصومه(علیهاالسلام) در انحصار گروه و افراد خاصی نیست هر کس، در هر جایی مشکلی داشته باشد به اذن خدا حل آن مشکلات در توان ایشان است. و سرمایه‌ای برای مسلمین و شیعیان هستند. ۳- چه ویژگی سبب شده که حضرت معصومه‌ (علیهاالسلام) کانون نشر معارف اهل‌بیت از قم شوند؟ برای پاسخ به این سوال باید چند مطلب کنار هم قرار بگیرد. ۱- ذاتاً تربت و سرزمین قم، سرزمینی مقدس است. حتی بعضی از روایات است که از شب معراج هم به قم اشاراتی شده است. شهر قم، شهری است که فرقه‌های باطل کمتر از جاهای دیگر در آن به وجود آمده است. امام صادق (علیه‌السلام) درباره شهر قم می‌فرماید: تربة مقدسه و اهلها منّا و نحن منهم؛ سرزمینی مقدس است و اهل و ساکنان آن از ما (اهل‌بیت) هستند و ما هم از آنها هستیم. (علامه مجلسی در بحارالانوار نقل کرده است.) ۲- اهل قم همیشه مورد ستایش بودند. چرا که از آغاز کار پیوند ولایی و ناگستنی با خاندان پیغمبر داشتند و به این خاندان بسیار علاقه داشتند. از فرازی از زیارتشان می‌شود استفاده کرد که: “فانّ لک عندالله شائاً من ‌الشان.” که برای این جمله معنی که به نظرم می‌رسد را بیان می‌کنم که یعنی: برای تو شانی از شوون ولایت الله است. رتبه‌ای از ولایت خدا. یعنی تو کارهای خدایی می‌کنی. تو به اذن خدای تبارک و تعالی خرق عادت می‌کنی. ۳- بالاتر از دو مطلب فوق این مسئله، از عظمت و جلالت و نورانیت و معنویت شخص حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها‌) است. که از یک سو دختر حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام) و از سویی دیگر خواهر امام رضا (علیه‌السلام) و از یک سو عمه امامان بعدی خصوصاً امام جواد علیه‌السلام است. مقامات معنوی ایشان خیلی بالاست. از فرازی از زیارتشان می‌شود استفاده کرد که: “فانّ لک عندالله شائاً من ‌الشان.” که برای این جمله معنی که به نظرم می‌رسد را بیان می‌کنم که یعنی: برای تو شانی از شوون ولایت الله است. رتبه‌ای از ولایت خدا. یعنی تو کارهای خدایی می‌کنی. تو به اذن خدای تبارک و تعالی خرق عادت می‌کنی. امام صادق(علیه السلام) خبر می‌دهند که از ما یک بانویی در قم دفن می‌شوند و این حرف را قبل از ولادت حضرت فرمودند. و قداست باطنی حضرت معصومه(علیهاالسلام) که باعث افتخار شیعیان جهان است. ۴- دامنه شفاعت حضرت معصومه(علیهاالسلام) خیلی وسیع است آیا ممکن است این شفاعت با همان شفاعت جهانی که از قم سرایت پیدا می‌کند ارتباطی داشته باشد؟ عالم، جهان علل و اسباب است. و اینگونه نیست که بی‌جهت کسی به مقام شفاعت برسد. راه هدایت، از قم گسترده می‌شود. از قم علم و دانش و کمالات معنوی به تمام سرزمین‌ها ریزش می‌کند. سیطره نفوذ علم و فرهنگ قم به اماکن مختلف رسیده و سبب شفاعت می‌شوند. کسانی که به حضرت معصومه(علیهاالسلام) رو آورده‌اند چه اشکالی دارد که اگر کسی از آنان در روز قیامت مشکلی داشت مورد شفاعت قرار بگیرد. نفوذ هدایت حضرت به جهان می‌طلبد که آنها از شفاعت گسترده ایشان هم بهره ببرند. امید که از هدایت‌های ایشان بهره کامل ببریم تا به شفاعت ایشان نائل آئیم.

درباره وبلاگ

این وبلاگ در موضوعات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی فعالیت می کند.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ پایگاه حضرت امام خمینی(ره)شیرآب







آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 342
بازدید کل : 134975
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->